
اینکه در جامعه، گروهها و دستهها، صنفها و حتی در مفهومی وسیعتر، جنبشهای اجتماعی مختلفی شکل بگیرند که هر کدامشان شکل گرفته بر اساس ِ تامین اهداف و خواستهها و یا منافع مشترک باشند، امری طبیعیست. و این جنبشها که هر یک پایگاهی اجتماعی برای خود فرض گرفتهاند، شل گرفته بر اساس تضاد با خواست عمومی و یا بر مبنای همراهی با فضای کلی جامعه و یا پیشبرندهی فضای عمومی هستند. و این عموم، نه به مفهوم فرد فرد انسانهای یک کشور، که به معنای مخاطبان مستقیم و غیرمستقیم فعالیتهای آن جنبش هستند که دسترسی به نظرات و فعالیتهای این جنبش دارند.
اینچنین است که در مسیر شکلگیری آن جنبش، جامعه به حتم نظر خود را ابراز کرده و میکند. چه که نظر جامعه در مورد تشویق و یا منع شکلگیری یک حرکت، در لایههای رسانههای مختلف ابراز شده و میشود. و همیشه مسیر به این منوال بوده است که جامعه، به حدی در مورد یک نگاه و یک دید، به بحث میپردازد که بدنههایی از مردم، بر اساس این بحثها به موافق و بخشی نیز به مخالف تبدیل میشوند و اینچنین است که اگر شرایط برای انسجام مخالفان و یا موافقان صورت پذیرد، به نوعی حرکت و جنبشی عمومی شکل میگیرد.
حال آنچه که در این میان بناست پرداخت شود این است که آیا زمینه برای شکلگیری جنبشهای مردمی در موضوع زنان، که همراه با فضای عمومی جامعه و همسو و همجهت با انقلاب اسلامی هستند فراهم شده است؟ اینچنین بوده است که لایههای نظری در مباحث مختلف حوزهی زنان با نگاههای اسلامی و بومی مورد بررسی و واشکافی قرار بگیرد و و بدنههای عمومی اجتماع نیز در این مباحث شرکت جسته و مشارکت فعال داشته باشند؟ و مشارکت فعال بدین معنا نیست که در این همافزایی میان افراد مختلف، کسی پشت تریبون و بالای منبر باشد و دیگران شنونده باشند؛ که اینچنین، هیچگاه حس همراهی و همدلی در بدنههای اجتماعی ایجاد نمیشود و حرکت و نهضتی عمومی نیز شکل نمیگیرد. احساسی که رسانههای مختلف غربی با با استفاده از تکنیکهای مختلف رسانهای، در برنامهسازیهای خود تزریق میکنند و مخاطب را به این احساس میرسانند که برنامهساز، فردیست که نظرات آنان را میداند و برای آنها اهمیت قائل است و حتا گاه احساس میکند که میتوانند نگاه برنامهساز را تا حد زیادی تغییر داده، اصلاح و یا تکمیل کنند.
و این سوال مهمیست که در موضوعات مختلف مرتبط با حوزهی زنان و به طور کلی در چهارچوب مسئلهی «زنان و خانواده»، چه وضعیتی برای اجتماع ایجاد شده است و جامعه در چه شرایطی قرار دارد؟ به نظر، شکلگیری حرکت و جنبشهایی اینچنین با چند مشکل مواجه است.
یک اینکه مسئلههایی اینچنینی، گاه دارای حریمها و محدودیتهایی برای به بحث گذاشته شدن دانسته میشوند. به نحوی که بحث و مشارکتطلبی عمومی در آنها، مختص به جمعهایی خاص و با محدودیتهایی فراوان فرض گرفته میشود. این چنین میشود که مانعی برای عمومی شدن این بحثها ایجاد میشود و شرایط برای مشارکت عمومی سختتر و گاه غیر ممکن میگردد.
نکته بعدی آنکه، ادبیات مشارکتطلب در شبکهی نیروهای فعال اسلامی وجود ندارد. به این مفهوم که غلبهی نگاهها و انگارههای ثابت، به حدیست که نگاههایی متفاوت و یا با زاویه دیدهای متفاوت، تاب ورود ندارند. و ساختار به نحویست که پرسشهای جدید، پاسخهای جدید و مسئلههای جدید در موضوع زنان، با بهرهگیری از ساختار پاسخگویی سنتی، حل شده فرض شده و مخاطب احساس میکند که پاسخگو و پاسخدهنده از کنار این مسائل به سهولت رد میشود و دیالوگی در این میان شکل نمیگیرد. به طور سادهتر، احساس مبتنی بر فضایی مناسب برای آزاداندیشی در این حوزه وجود ندارد.
سوم آنکه، نگاه به موضوع زنان در بدنهی نیروهای انقلاب اسلامی، نگاهی منفرد به موضوعات خاص این حوزه و گاه به موضوعات ظاهری آن است. به عنوان نمونه، علاقهی عمومی برای حل کردن مسئلهی پوشش و حجاب، آن هم با تاکید همه جانبه و تقلیل آن در حد یک قانون و یا هنجار، حاکی از جزیرهای انگاشتن این حوزه است. این در حالیست که فعالیت در حوزهی زنان، بدون در نظر گرفتن این نکته که مسئلههای مختلف در این حوزه گره خورده به یکدیگر بوده و هر یک بخشی از یک پازل بزرگ را شامل میشوند، ممکن نیست. کسانی که مسئلهی حجاب و مسائل دیگر را مسئلهای منفرد فرض گرفته و آن را جدای از کلیت موضوع زنان میپندارند، هیچگاه نمیتوانند راه حلهایی درست و دقیق برای آن ارائه نمایند. از این جهت است که نحوهی تحلیل موضوع، به همراه انگارهی وحدت و یکپارچگی موضوعات حوزهی زنان، به شدت در نوع نتیجهگیری برای شکلگیری حرکت و جنبش، تاثیرگذار است.
چهار اینکه در بدنهی عمومی، هر گونه فعالیتی در راستای مباحث زنان، با عنوان کلی فمینیسم شناخته میشود و نام میگیرد. بسیاری از فعالیتهایی که توسط زنان و در پی ارائهی نظر پیرامون مشارکتهای زنان در امور مختلف و یا مواردی از این دست میباشد، با عنوان کلی و غیرشفاف فمینیسم شناخته میشود. این نامگذاری که در موارد زیادی، اشتباه بوده و ناشی از عدم شناخت نسبت به مفهوم فمینیسم است، گاه باعث میشود که فعال این حوزه، در حاشیهای قرار بگیرد که فشار زیادی را متحمل شود؛ چنان که فعال این حوزه در موضع اتهام ِ فمنیست بودن قرار میگیرد و گاه حتی فعالیتهایش در تضاد با انقلاب اسلامی پنداشته میشود. این اتهامزنی و محکوم کردنها، باعث میشود که هزینهی فعالیت در این عرصه برای اشخاص زیاد شود و به طور کلی، رشد زیادی در افراد درگیر و فعال در این حوزه نداشته باشیم.
پنج آنکه در فضای اجرایی کار، مشکلات ِ پیشگفت، در شکلگیری کارگروهها و جمعهایی برای پیگیری این اهداف، موانع جدیئی ایجاد میکند. چنان که جمعهای اینچنینی شکل نمیگیرند و نمیتوانند جریان اجتماعی ایجاد کنند و نهادهایی مردمی برای مشاوره و یا مطالبهی از حاکمیت و پیگیر برای احقاق شخصیت و کرامت زن در اجتماع شکل نمیگیرند. این چنین، ساختار اجتماعی، ضعیف و غیربالنده خواهد ماند و فرصت برای گروههای معارض با انقلاب اسلامی مهیا میشود که به کادرسازی و پرورش دیدگاههای خود و پایگاه اجتماعی بپردازند. چنان که تا کنون نیز اینگونه بوده است.
هرچه، دقت و بررسی این موضوع، دو باره و چند باره و توسط گروههای دغدغهمند، نیاز امروزین ماست. چنان که توجه نخبگان و عموم به اهمیت موضوع جلب شود و موانع برای شکلگیری قوی حرکت و جریانی اجتماعی برای احقاق شخصیت و کرامت زن پا گیرد. جریانی خودجوش که اهمیت حضور و فعالیت خود را درک کرده و نگاههای خود را حاصل نگاههایی معتدل و بر اساس مبانی اسلامی میداند.
پینوشت: این مطلب در پایگاه خبری تحلیلی زنانپرس
نمیدونم چی بگم والا.
شماخیلی نظرات متناقضی میدین
هرروز درباره مسائل روز نظراتی میدین که کاملا متناقض هستن. این نشون میده که پایه وشالوده فکری ثابتی ندارین
یاعلی
میثم رمضانعلی: شما چرا اینقدر خوبین؟ یه چیزی میپرونین و میرین؟ ادعای ِ بیدلیل؟ 🙂 خسته نباشی