
در بسیاری از موارد، میان «عملیات روانی» و «جنگ روایتها» خلط صورت میگیرد؛ در حالی که این دو، با وجود برخی شباهتهای سطحی، در ماهیت، ابزار و کارکرد تفاوتهای بنیادینی دارند. عملیات روانی بهمعنای بهرهگیری از شگردهایی مانند شایعهسازی، تهدید، القای ترس یا ناامیدی است و معمولاً در پی اثرگذاری مقطعی و تاکتیکی بر مخاطب خاص است. اما جنگ روایتها بهمعنای ساخت و تثبیت یک داستان منسجم و باورپذیر است؛ روایتی که بتواند حوادث را معنا دهد، قهرمان و ضدقهرمان خلق کند، گذشته را تفسیر نماید و آینده را جهتدار سازد.
تفاوت اساسی اینجاست که عملیات روانی همچون شلیک لحظهای یک گلوله است، در حالی که روایت، میدان جنگی است که ارزش و تأثیر آن شلیک را تعیین میکند. اگر روایت در اختیار شما باشد، حتی شکستهای ظاهری را میتوان به بخشی از مسیر پیروزی تبدیل کرد. اما در غیاب روایت، حتی موفقترین عملیات روانی نیز ممکن است به نتیجه معکوس منجر شود و به نفع دشمن تمام شود.
در نبرد میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی، توجه به این تمایز اهمیت ویژهای دارد. دشمن ممکن است از عملیات روانی پیچیدهای بهرهبرداری کند، اما اگر ما بتوانیم روایت مقاومت، ظلمستیزی و ایستادگی ملتها را با قدرت و دقت بسازیم و منتشر کنیم، میتوانیم قواعد بازی را تغییر دهیم. این جنگ، پیش از آنکه جنگ اطلاعات و تکنیک باشد، جنگ معنا، تصویر و روایت است.
از همین رو، تمرکز صرف بر تکنیکهای عملیات روانی، بدون توجه به روایت کلان، راهبردی ناقص خواهد بود. پیروزی نهایی در این نبرد، از آنِ کسی است که بتواند دلها و ذهنهای مردم منطقه و جهان را با روایتی اصیل و قانعکننده همراه کند؛ نه کسی که صرفاً بتواند چند روزی ترس یا تردید ایجاد کند.
نظری بدهید