
در روزهای گذشته، تحلیلهایی دربارهی احتمال جنگ مستقیم میان ایران و رژیم صهیونیستی منتشر شده که بیشتر از آنکه ارزیابیهای امنیتی باشند، تابلویی سیاه، یکطرفه و آخرالزمانی از آیندهٔ ایران ترسیم میکنند:
از بمباران اتمی تهران و ورود قطعی آمریکا گرفته تا فروپاشی شبکههای امنیتی، پخش پیام تسلیم از صداوسیما، و حرکت گروههایی چون منافقین برای تسخیر شهرها.
شش خطای جدی در این مدل تحلیلها را مرور کنیم:
۱. ایران فقط دیپلماسی نیست
در بسیاری از این سناریوها، ایران بهعنوان کشوری تصویر میشود که جز دیپلماسی اخلاقمحور و امید به جامعه جهانی، ابزاری برای دفاع از خود ندارد.
در حالیکه ایران طی دو دهه گذشته، سرمایهگذاری قابل توجهی در حوزههای موشکی، دفاع غیرمتمرکز، توان سایبری و شبکهٔ متحدان منطقهای کرده است.
از یمن و عراق تا سوریه و لبنان، قدرت بازدارندگی ایران تنها محدود به مرزهای جغرافیاییاش نیست. این را دشمنان ایران هم میدانند؛ برای همین هم هست که با وجود تهدیدهای مکرر، وارد جنگ مستقیم نشدهاند.
۲. آمریکا بازیگر بیهزینه نیست
یکی از فرضهای کلیدی در این تحلیلها، ورود قطعی و بیهزینه آمریکا به جنگ است.
اما آمریکا امروز دیگر آمریکای ۲۰۰۳ نیست. پایگاههایش از عینالاسد و اربیل گرفته تا الظفره و ناوهای خلیج فارس، در تیررس مستقیم ایران و متحدانش هستند.
ورود به جنگ، یعنی احتمال کشتهشدن نیروهای آمریکایی، بالا رفتن بهای نفت، فشار داخلی بر کاخ سفید، و احتمال فروپاشی ائتلافهای منطقهای. اینها برای ترامپ یا هر رئیسجمهور دیگر، ریسکهای بزرگی است.
۳. محور مقاومت فقط شعار نیست
در این تحلیلها، ایران کشوری تنهاست. اما در میدان واقعیت، محور مقاومت یک شعار تبلیغاتی نیست؛ بلکه ساختاری نظامی-اجتماعی متشکل از بازیگرانی آموزشدیده، مسلح و دارای پشتوانه عقیدتی است که در سراسر منطقه گستردهاند.
واکنش سریع آنها به عبور دشمن از خطوط قرمز، پیشتر در نبردهای غزه، سوریه و یمن ثابت شده است. این ساختار، بخشی از معادلهٔ بازدارندگی است، نه فقط یک کارت زاپاس.
۴. مرجعیت نجف، متغیر مغفول
تقریباً هیچکدام از این تحلیلها، نقش مرجعیت اعلای نجف را در معادلات امنیتی منطقه لحاظ نکردهاند.
در حالیکه تجربه نشان داده مرجعیت، در بزنگاهها صرفاً ناظر نیست. واکنشهای آیتالله سیستانی در بیانیههای اخیر، بهویژه لحن هشدارآمیز دومین بیانیه، نشان میدهد که عبور از خطوط قرمز، ممکن است لایههای مذهبی و مردمی عراق را وارد میدان کند. این، فاکتوری است که دشمنان هم روی آن حساب میکنند.
۵. مردم ایران، فقط سیاهیلشکر نیستند
در بسیاری از این تحلیلها، ملت ایران صرفاً تماشاچی یا قربانی جنگ تصویر شدهاند.
در حالیکه جامعهٔ ایران یکی از پیچیدهترین، سیاسیترین و کنشگرترین جوامع منطقه است. هم در اعتراض، هم در حمایت، هم در بازسازی بحران.
از ۸۸ تا آبان ۹۸ و بنزین ۱۴۰۱، این مردم نشان دادند بلدند معادله را تغییر دهند؛ چه در میدان، چه در روایت.
۶. فروپاشی امنیتی و رسانهای اینقدر ساده نیست
تصور تصرف مساجد، پخش پیام تسلیم از بلندگو، اعلام ترور رهبری با پیامک، و دعوت مردم به تسلیم از طریق صداوسیما، بیشتر شبیه فیلمنامه است تا تحلیل امنیتی.
ساختار امنیتی امروز، فقط فیزیکی نیست. لایههایی از مقاومت سایبری، روایتسازی، پایداری نهادی و شبکههای مردمی در دل این ساختار تنیده شده. اگر حکومتها در جنگهای ترکیبی دوام میآورند، بخشی از آن به همین سازوکارهای غیرمرئی بازمیگردد.
هشدار، بله – هراسافکنی، نه
هیچکس منکر ضعفها و ناکارآمدیهای جدی در سطوح مختلف نیست؛ از دیپلماسی پرخطر گرفته تا ناهماهنگی نهادی. اما تصویر آخرالزمانی از کشوری بیپناه، سادهلوح و آمادهی فروپاشی، نه واقعبینانه است، نه مفید.
نظری بدهید