
در مواجهه با بحرانها، سیاست رسانهای نظامهای سیاسی معمولاً میان دو رویکرد قرار میگیرد: شفافیت کامل یا انسداد کامل. در جمهوری اسلامی نیز این دوگانه در سالهای اخیر بهطور جدی تجربه شده است: یا از بازتاب وقایع جلوگیری شده، یا در موارد معدودی، برخی پوششها بهصورت مدیریتشده و محدود انجام گرفته است. اما به نظر میرسد این وضعیت میانه، که نه شفاف است و نه قاطعانه مسکوت، بیشترین آسیب را به اعتماد عمومی وارد کرده است.
برای تبیین این مسئله، میتوان دو الگوی متفاوت را مقایسه کرد:
الگوی رسانهای حماس، با همهٔ نقدهای موجود، در حوزهٔ نبرد رسانهای بسیار فعال و روایتمحور است. در بحرانهای اخیر غزه، شبکههای رسمی و غیررسمی وابسته به حماس با پوشش زنده، بهروزرسانی مستمر، انتشار بیانیههای سخنگویان نظامی، و ارائهٔ تصویرهای قوی از مقاومت و مظلومیت، موفق به خلق همدلی عمومی و تثبیت روایت خود شدند. اما این الگو نیز محدودیتهای جدی دارد: در حوزههای داخلی، حماس بههیچوجه شفاف عمل نمیکند؛ رسانههای منتقد سرکوب میشوند، آمار تلفات و شکافهای درونساختاری پنهان میمانند، و روایت رسانهای کاملاً جهتدار و یکدست است. بنابراین شفافیت حماس، بیش از آنکه ساختاری باشد، میدانی و نبردمحور است.
در مقابل، الگوی غالب در جمهوری اسلامی در دهههای گذشته مبتنی بر نوعی محافظهکاری رسانهای است. بسیاری از وقایع و بحرانها یا پوشش داده نمیشوند یا بهطور ناقص، تأخیری و کنترلشده در فضای رسمی منعکس میشوند. این سیاست، که از ترس ایجاد التهاب عمومی یا تضعیف اعتماد نسبت به نظام نشأت میگیرد، اغلب نتیجهای معکوس داشته: افزایش بیاعتمادی، واگذاری میدان روایت به رسانههای بیگانه، و تقویت شایعهها و روایتهای غیررسمی در افکار عمومی.
واقعیت آن است که در دنیای امروز، انسداد کامل دیگر ممکن نیست. در مقابل، شفافیت مطلق نیز هزینههای خاص خود را دارد. راهحل واقعبینانه، طراحی یک سیاست رسانهای فعال، هوشمند و نیمهباز است؛ بهگونهای که هم روایت رسمی بتواند اقناعگر باشد، و هم از آشفتگی و التهاب رسانهای جلوگیری شود.
ادامهدادن سیاست «نه شفاف – نه بسته»، به معنای از دستدادن میدان روایت است؛ میدانی که در نبود حضور رسانهای مؤثر، بهسرعت توسط دیگران پر میشود. تصمیمگیری درباره سیاست رسانهای دیگر یک موضوع حاشیهای نیست؛ بلکه شرط بقا و استمرار مشروعیت نظام در ذهن و زبان مردم است.
نظری بدهید